قدس آنلاین: البته این گروه در انجام این رفتار، خلاقیت به خرج ندادهاند و پیش از آنها نیز نمونههایی بزرگتر و چشمگیرتر از کتابسوزی را در تاریخ سراغ داریم، کتابسوزیهایی که مغولان، نازیها و فاشیستها انجام دادند بیشتر و سازمانیافتهتر از این گروه بود، اما آنها هم نتوانستند ریشه فرهنگ و هنر را بسوزانند و پس از همه آن کشتنها و سوزاندنها رفتند و اثری از آنان به جای نماند.
شیوه متمدنانه و انسانی برخورد با یک پدیده فرهنگی مانند کتاب این است که اگر کتابی دارای ارزشهای لازم ادبی، هنری و فکری نبود، آن را به میدان نقد ببریم. در فضای نقد منتقد استدلالهای خود را در رد کتاب به مخاطبان عرضه میکند و قضاوت نهایی درباره درستی یا نادرستی این ایرادات و استدلالها با مخاطب است. در این شیوه منتقد اولاً خود دارای دیدگاه و سواد لازم برای نقد است، ثانیاً حق حیات و حضور فرهنگی دیگران را به رسمیت میشناسد و ثالثاً خود در کرسی قضاوت و حکم صادر کردن نمینشیند، بلکه جامعه فرهنگی و کتابخوان را به قضاوت فرا میخواند. اما وقتی منتقدی سواد و شهامت ارائه استدلال را نداشت و خود را محور و ملاک هر قضاوتی حتی بدون داشتن صلاحیت این کار دانست، دست به خشونت میزند و کتاب آتش میزند.
من یقین دارم کسی که کتابی را به شعلههای آتش میسپارد، خود کتابخوان نیست و اصول و معیارهای قابل قبول و متکی بر دانش و نظریه ادبی ندارد و چون دستش خالی است، به جای ارائه نقد و بیان منطقی، دست به رفتارهای بیمنطق میزند. اساس رفتار این گونه افراد این است که چون من کتابی را نپسندیدم، آن کتاب باید از صفحه روزگار حذف شود. این منطق دقیقاً همان منطق تکفیریهایی است که میگویند هر کس را که ما قبول نداریم و ما را قبول ندارد، حق حیات ندارد و باید حذف شود. این رفتار، یک رفتار فاشیستی و ضدعقلانی است و جامعه فرهنگی و کتابخوان ما باید در برابر آن موضع روشن بگیرد. یادمان نرود نازیهای آلمانی نیز اول کتابها را سوزاندند و بعد به سوزاندن آدمها رسیدند. این راه، پایانی دیگر ندارد.
انتهای پیام/
نظر شما